سر فاطمه من حرّ گنهکار تو هستم .::بحر طویل حضرت حر علیه السلام-غلامرضا سازگار::.
جمعه 27 آذر 1388      10602بازديد


روز عاشور که شد کرب و بلا معرکۀ جنگ گروهی شده در مکتب ایثار سرافراز و گروهی شده در ننگ گروهی شده بر کشتن توحید هم آهنگ گروهی زده بر حبل خدا چنگ یکی یار حسین است و یکی یار یزید است یکی طالب نور است یکی در پی نار است ولی حر که تنش لرزد و در بین بهشت است و جحیم است به خود گفت که والله نپیویم به سوی نار، روم جانب دلدار و فرَس تاخت به‌سوی حرمِ احمد مختار، چنین گفت حضور پسر حیدر کرّار، مرا عفو کن ای مظهر عفو و کرم و جود، خدا را.
حسین جان توبه کردم تویی درمان دردم
بـه قربانت بگــردم بــده اذنِ نبـردم

بند دوم

پسر فاطمه من حرّ گنهکار تو هستم نگهم کن نگهم کن که گرفتار تو هستم ز تو و مادر و جد و پدر و خواهر زارت خجل استم که دل‌پاک تو خستم که سر ره به تو بستم، بنگر بر من و بر خجلت و بر اشک ملالم چه شود تا دهی از لطف و کرم اذن قتالم که شکسته پر و بالم مددی یوسف زهرا که ز احسان تو بر خویش ببالم تو
زدل عقده‌گشائی تو یم جود و عطائی تو به هر زخم شفایی تو به هر درد دوایی تو عزیز دل زهرا و رسول دوسرایی چه شود اذن شهادت دهی و دست بگیری من افتاده ز پا را؟
حسین دل بر تو دادم به پایت سر نهادم
ببیــن از پــا فتـادم بــده اذن جهـادم

بند سوّم

پسر فاطمه آغوش گشود از هم و بگْرفت ورا همچو علی‌اکبر خود در بر و بنْمود نوازش که ایا حرّ تو دگر حرّ حسینی تو چو عباس مرا نور دو عینی تو پسندیدۀ پیغمبر و زهرای بتولی تو قبولی تو قبولی تو دگر یار حسینی تو دگر حرّ فداکار حسینی تو دگر از شهدایی تو همان قطرة افتاده به‌ دامان یم خون خدایی دهم از لطف مرادت بفرستم به جهادت بدهم بر تو مدال شرف و عزت و ایثار و شهادت که کنی یاری فرزندِ رسولِ دو سرارا.
تو دیگر حـرّ مایی تو یار مصطفایی
تو سر تا پا صفائی تو حـرّ با وفایی

بند چهارم

چو گرفت اذن جهاد از پسر حیدر کرار روان شد چو ابوالفضل علمدار سوی عرصۀ پیکار ندا داد که ای مردم غدّار بگریید که پستید عجب بی‌خرد استید که با آل علی عهد شکستید شما نامه نوشتید همه دعوت از این مرد نمودید ولیکن به سوی او همه از کینه درِ فتنه گشودید برویش همه شمشیر کشیدید، چرا یار یزیدید؟ بیایید و ببینید که در خیمۀ او قحطی آب است دل کودکش از سوز عطش نیز کباب است چرا این همه پستید؟ چرا این همه خوارید؟ بترسید ز روزی که بگیرد نبی از خشم گریبان شما را.
حسین یوسف زهراست حسین حجّت یکتاست
حسین بر همه مولاست چرا تشنه به صحراست؟

بند پنجم

به ناگاه خروشید چو رعد از جگر و گشت سرا پا شرر و تیغ کشید از کمر و گشت بر آن لشگرِ خونخوار پی یاری دین حمله‌ور و ریخت تن و دست و سر و از همه فریاد برآمد به فلک هر دم از آن قوم ستمکار که این است مگر حیدرکرار و یا تیغ به کف آمده عباس علمدار و یا خشم گرفته به همه خالق دادار؟ زهی صولت این غیرت و این هیبت و این عزت و این شوکت و این قامت و این عشق و وفا را.
زهـی حــرّ دلاور حسین را شده یاور
کند حمله به لشگر جدا کرده تن و سر

بند ششم

ولی افسوس که آن لشگر خونخوار چو روباه نمودند بسی حمله بر آن شیر ژیان در صف پیکار به شمشیر شرر بار تنش نقش زمین گشت فدا در ره دین گشت که از خیمه حسین‌ابن‌علی تاخت به سویش نگه افکند به رویش چو علی‌اکبر خود تنگ گرفتش به بر و دست نهادش به سر و گفت تو حرّی به همانگونه که مادر به تو حرّ گفت همانا که حسین‌ابن‌علی کرد قبولت پدر و مادر و جدّم ز تو خوشنود خدای احد قادر معبود، دهد اجر به این نظمِ نکو «میثم» ما را.
حسین جانم فدایت سر من خاک پایت
بمیــرم از بــرایت من و مهر و ولایت

اشعار بیشتر : دودریا اشک 1- غلامرضا سازگار

مطالب بیشتر


     نظرات شما



    زینب  
    عالی بود بسیار زیبا و دلنواز بود دست مریزاد چهارشنبه 01 تير 1390
    علی  
    دست گلت درد نکنه دوشنبه 14 آذر 1390
    ابوذر  
    سلام ممنون از این شعر های بسیار زیباتون

    یه خواهش دارم اگر براتون امکان داره از این اشعار نوحه که به صورت پاراگرافی وپیوسته هستند برام ایمیل کنید.

    پیشاپیش سپاسگذار
    پنج شنبه 27 مهر 1391
    مبینا  
    شعرتون.زیبا.بود.ممنونم یک شنبه 04 آبان 1393
    سرگرد سپهری  
    قشنگه و بسیار زیبا شنبه 10 آبان 1393
    نام    
    پست الكترونيكي:  
    نظر:  
     
     
     
     
       
    دریافت اطلاعات...
    مقالات
    دریافت اطلاعات...