عوامل و آثار بخل‌ورزی و راه درمان آن از دیدگاه قرآن و روایات
یک شنبه 07 شهريور 1395      4238بازديد

با بررسی پاره‌ای از علل و عوامل پیدایش بخل و تنگ‌چشمی در انسان، به آثار این صفت زشت انسانی پرداخته و در پایان راه نجات از آن را تشریح کرده است.

یکی از صفات زشت و ناپسند، صفت بخل است و بخیل کسی است که از نعمت‌هایی که خداوند به او داده به کسی نمی‌دهد. این حالت دارای شدت و ضعف است. به این معنا که گاه شخص حتی به خود نیزسخت‌گیری می‌کند که در فرهنگ اسلامی از آن به خساست و دنائت طبعی یاد می‌شود. البته در قرآن واژه خسیس به این معنا به کار نرفته اما در روایات این واژه برای بیان مرتبه‌ای از بخل به‌کار رفته است.

در اسلام به جنبه بخل بیشتر از خساست پرداخته شده است؛‌ زیرا اگر کسی بتواند از بخل رهایی یابد، به طور طبیعی از خساست رهیده و این گونه نیست که اگر خساست درمان شود، بخل نیز درمان شود؛ زیرا شخص ممکن است به خودش بپردازد، ولی حاضر نشود به دیگری بدهد؛ اما اگر به دیگری بخشش کند، به طور طبیعی نسبت به خود خساست به خرج نخواهد داد.

گمان بد به خدا

بخل مقابل جود و در لغت به معنای خودداری از صرف نعمت‌ها و دارایی‌ها درجایگاه شایسته آن است. (مفردات، ص 109، «بخل»)

براساس این معنا باید گفت که بخل در برابر شکر نیز قرار می‌گیرد، زیرا شکر به معنای به کارگیری نعمت یا دارایی در جایگاه شایسته آن است و کسی که بخیل است در حقیقت شاکر نعمت نیست و آن را در جای شایسته خودش به کار نمی‌برد.

اما در علم اخلاق به پیروی از اصطلاح و مفهوم قرآنی، بخل در معنای وسیع‌تری به کار رفته است؛ چرا که بخل در قرآن کریم، دارای مفهومی گسترده‌تر است به طوری که تنها به نعمت و دارایی محدود نمی‌شود، بلکه شامل همه چیزهایی است که در اختیار انسان است و انسان از آن چیزها به شایستگی و درستی استفاده نمی‌کند. از همین رو در آیات قرآن ترک کارهای خیر و جهاد و مانند آنها به عنوان بخل تلقی شده است.

در آیات قرآن برای بیان این مفهوم از واژگان دیگری چون «شح» و «قتور» و مشتقات آنها استفاده شده است. البته باید توجه داشت که این واژه‌ها هرچند با مفهوم بخل در کلیت مشترک هستند ولی فرق‌هایی با هم دارند که نباید کم‌اهمیت دانست. از این رو، نباید آن را مترادف دانست، بلکه باید به این تفاوت جزیی در فهم آیات نیز توجه کرد.

به هر حال، بخل در اصطلاح قرآنی، عدم استفاده شایسته از توانایی و دارایی بویژه نسبت به دیگری است. اما چرا انسان از یک توانایی و دارایی به شایستگی استفاده نمی‌کند؟ در پاسخ باید به علل و عوامل چندی اشاره کرد که  مهم‌ترین آنها سوءظن انسان نسبت به خداوند است؛ زیرا کسی که دارایی و توانایی خودش را به کار نمی‌گیرد و در خدمت خود و دیگران قرار نمی‌دهد، باور به بخشندگی و رحمانیت و رحیمیت خداوند ندارد یا نسبت به آن بدگمان است.

اصولا کسی که نعمتی ار دارایی و توانایی را به کار نمی‌گیرد و در خدمت دیگران نمی‌گذارد، بر این باور است که با استفاده از آن یا در اختیار دیگران گذاشتن، آن دارایی و توانایی از دست می‌رود. چنین شخصی گمان می‌کند خداوند به او این دارایی و توانایی را مجددا نخواهد داد و اگر این را بخشش کند از دست رفته است و دیگر بازگشتی برای آن نیست.

در حالی که اگر شخص باور داشته باشد همان خدایی که دستور داده بخل نورزید، این نعمت را دوباره بلکه فزون‌تر از آن را می‌دهد، دیگر بخلی نخواهد ورزید، خداوند در آیات کریمه به مردم هشدار می‌‌دهد که خداوند غنی حمید است و نیازی به دیگری و کمک‌های آنان ندارد و اگر انسان چیزی دارد همه ملک طلق الهی است و همین خداوند که نعمتی را داده می‌تواند  همان یا بیشتر از آن را بدهد.

پس اگر باور داشته باشیم که خداوند مالک غنی حمید است و هر چه از نعمت، خود و یا با دیگران بهره بریم بیشتر از آن می‌دهد، دیگر بخل نمی‌ورزیم. از همین رو در آیه 180 سوره آل‌عمران و آیات 37 و 38 سوره محمد(ص) به انسانها هشدار می‌دهد که از نگاه غلط پرهیز کنند و بدانند خداوند مالک بی‌نیازی است که نیازی به بخشش ما ندارد و اگر فرمان بخشش می‌دهد برای آن است که ما در کارهای صالح و خیر مشارکت داشته باشیم و اگر بخشش کنیم نه تنها همان بلکه بیشتر از آن را به ما می‌دهد؛ زیرا خزائن الهی هرگز پایانی ندارد. (ابراهیم، آیه 7؛ منافقون، آیه 7؛‌ حجر، آیه 21؛ ص، آیه 9؛ طور، آیه 37)

امیرمومنان علی(ع) می‌فرماید. ان‌البخل الجور و الحرص غرائز شتی یجمعها سوء الظن بالله؛ بخل و ظلم و حرص، غریزه‌ها و تمایلات متعدد و پراکنده‌ای هستند که سوءظن به خداوند آنها را جمع می‌کند. (تحف‌العقول ص 129)

بخیل، جاهل از شناخت خیر و شر

بخیل علاوه بر اینکه از رابطه و نسبت درست میان خود و خدا آگاه نیست و شناخت درستی ندارد و همین جهل و نادانی او نسبت به رابطه و نسبت موجب می‌شود تا بخل ورزد، همچنین عدم شناخت درست بخیل نسبت به خیر و شر خود عامل دیگری برای بخل‌ورزی اوست؛ زیرا بخیل خیر و شر را نمی‌شناسد و گمان می‌کند که نعمت داشتن به معنای خیر و نداشتن به معنای شر است؛ در حالی که خیر، هر نعمتی است که برای کمال شخص یا جامعه و جهان مفید باشد؛ پس ممکن است نعمتی باشد که برای آدمی شر و نقمت بیاورد؛ زیرا موجب کمالی در شخص یا دیگری نمی‌شود.

خداوند در آیاتی از قرآن بیان می‌کند که گاه انسان چیزی را خیر می‌داند و به آن دلبسته می‌شود، درحالی که آن چیز خیر نیست بلکه شری است و یا چیزی را به سبب آنکه شر می‌پندارد ناخوش می‌دارد درحالی که آن چیز خیر اوست. (بقره، آیه219؛ نساء، آیه19)

از آیه 180 سوره آل‌عمران به دست می‌آید که عدم شناخت واقعی انسان نسبت به خیر و شر و جهل او نسبت به مصادیق آن موجب می‌شود که چنین رفتاری را در پیش گیرد و گمان کند که بخل‌ورزی برایش خیر، و بخشش برایش شر است، در حالی که این نگاه، نادرست است.

بخیل، مدعی بی‌نیازی

اگر بدگمانی نسبت به خداوند و عدم شناخت نسبت به مالکیت او را از مهم‌ترین علل و عوامل بخل بدانیم، عامل دیگر این رویه زشت و خصلت ناپسند را می‌بایست در ادعای استغنایی بدانیم که در برخی از آدم‌های بی‌شناخت ایجاد می‌شود. این افراد وقتی به دارایی و توانایی می‌رسند گمان می‌کنند که آن چیزها ملک آنهاست و در ملکیت مستقل هستند؛ در حالی که همه چیز ملک خداوند است و انسان اگر چیزی دارد ملک او نیست بلکه ملک خداوند است و هیچ‌گونه استقلالی برای او نیست.

خداوند در آیه 8 سوره لیل می‌فرماید: و أما من بخل و استغنی؛ و اما کسی که بخل ورزید و احساس استغنا کرد. در این آیه ارتباط تنگاتنگی میان بخل و استغنا بیان شده است. به این معنا که خود را بی‌نیاز از دیگری می‌داند که این دیگری می‌تواند خدا و یا انسان یا هر چیزی دیگر باشد. شخص بخل می‌ورزد؛ چون احساس استغنا و بی‌نیازی دارد.
اما اگر انسان بداند که هیچ چیزی در جهان ملک او نیست؛ بلکه فقر هویتی و ذاتی دارد، دیگر مدعی چیزی نمی‌شود؛ زیرا فقر ذاتی به این معنا است که همه دارایی‌ها و توانایی‌هایش ملک خداوند است. پس خودش و هر چه دارد از آن خدا است و همان خدایی که داده می‌تواند بگیرد.

ترس از تهیدستی، ریشه بخل‌ورزی

در راستای همین بدگمانی انسان نسبت به خدا، باید به مسئله ترس از تهیدستی اشاره کرد که عامل بخل‌ورزی انسان می‌شود. اگر کسی نسبت به خداوند بدگمان باشد و خداوند را عالم و قادر و معطی نداند، گمان می‌کند که اگر بخششی داشته باشد به طور طبیعی، آن از دست می‌رود و چون خداوند نمی‌داند و یا نمی‌تواند یا بخل می‌ورزد، نمی‌تواند چیزی را جایگزین آن بخشش از دست رفته کند؛ در حالی که وقتی انسان بداند که خداوند می‌داند و هیچ جهلی ندارد و توانایی است که هیچ ناتوانی در او راه نمی‌یابد و بخشنده‌ای است که هیچ بخل نمی‌ورزد، در این صورت اهل بخشش و بخشندگی می‌شود؛ زیرا می‌داند که خداوند به حکمت و مصلحت، هر آن چیزی را که لازم است برایش بی‌هیچ اما و اگری فراهم می‌کند.

بنابراین، ریشه ترس از تهیدستی که مانع از بخشش و عامل بخل است به همان بدگمانی به خداوند برمی‌گردد که در مطلب پیشین به آن اشاره شده است. آدم‌های بدگمان حتی اگر همه خزائن الهی را در اختیار داشته باشند باز هم بخل می‌کنند؛ زیرا ترس از گرسنگی  و نداری و مانند آن در وجودشان لانه کرده و مثل خوره آنان را می‌خورد و اجازه نمی‌دهد تا فضیلت بخشش و احسان و جود و اکرام در دل‌هایشان راه یابد. (اسراء، آیه100)

خیال‌بافی و تفاخر، عامل بخل آدمی

خداوند در آیات 36 و 37 سوره نساء و آیات 23 و 24 سوره حدید به دو عامل خیال‌بافی و تفاخر به عنوان عوامل بخل‌ورزی و توصیه  دیگران به بخل اشاره می‌کند و می‌فرماید: الله لا یحب من کان مختالاً فخورا الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل؛ خداوند هر کسی را که خیال‌باف و فخور باشد دوست نمی‌دارد؛ آن کسانی که بخل می‌ورزند و مردم را به بخل فرمان می‌دهند.

پس کسی که خیال‌بافی می‌کند و گمانه‌های نادرستی را می‌بافد و براساس آن گمانه‌ها خود را برتر دانسته و متکبرانه فخر می‌فروشد نه تنها بخل می‌کند بلکه دیگران را نیز بدان فرمان می‌دهد.در المیزان آمده است: کلمه (مختال) به معنای کسی است که دستخوش خیالات خود شده و خیالش او را در نظر خودش شخصی بسیار بزرگ جلوه داده، در نتیجه دچار کبر گشته، از راه صواب گمراه شده است، اسب را هم اگر خیل می‌خوانند برای همین است که در راه رفتنش تبختر می‌کند، و کلمه (فخور) به معنای کسی است که زیاد افتخار می‌کند و این دو صفت یعنی اختیال - خیال‌زدگی- و کثرت فخر از لوازم علاقه‌مندی به مال و جاه و افراط در حب آن دو است و اگر فرموده: خدا مختال و فخور را دوست نمی‌دارد، برای همین است که این دو، خدا را دوست نمی‌دارند، زیرا قلبشان وابسته به غیر او است، و اگر خدای تعالی در تفسیر جمله قبل فرموده: (آنهایی که بخل می‌ورزند...)، (و آنهایی که اموال خود را به داعی خودنمایی انفاق می‌کنند...) و با این تفسیر روشن می‌سازد که دو طایفه مذکور در معرض آن دو صفت نام برده‌اند (یعنی صفت خیلاء و فخر)، طایفه اول که بخل می‌ورزد دلش متعلق به مال است و طایفه دوم دلش متعلق به جاه است، هر چند که بین جاه و مال تا اندازه‌ای ملازمه هست.

الذین یبخلون و یأمرون الناس بالبخل... «منظور در این جمله این نیست که فقط با زبان به مردم می‌گویند بخل بورزید، بلکه با روش علمی خود مردم را به بخل وادار می‌سازند، حال چه اینکه به زبان هم دعوت بکنند و یا سکوت نمایند، چون این طایفه همواره دارای ثروت و اموالند و طبیعتاً مردم به کاخ و زندگی آنها تقرب می‌جویند و از دیدن زرق و برق زندگی آنها حالت خضوع و دلدادگی پیدا می‌کنند، چون طمع، طبیعت بشر است، پس عمل افراد بخیل خود دعوت‌کننده مردم به بخل است، به بخل امر می‌کند و از انفاق منع می‌نماید و مثل این است که با زبان امر و منع کنند.

و اما اینکه فرمود: آنچه خدا از فضل خود به ایشان داده را کتمان می‌کنند از این بابت است که افراد بخیل وقتی به مواردی که جای انفاق است برمی‌خورند تظاهر به فقر می‌کنند، چون از سؤال مردم و درخواست کمکشان سخت ناراحت می‌شوند و از سوی دیگر می‌ترسند اگر از دادن مال، خودداری کنند، مردم خونشان را بریزند و یا آرامش زندگی‌شان را سلب کنند، برای اینکه مردم متوجه ثروت و اموال آنان نشوند، لباس‌پاره می‌پوشند، و غذای نامطلوب می‌خورند. (المیزان، ذیل آیات 36و 37 سوره نساء)

عدم باور به مقدرات الهی، عامل بخل‌ورزی

از دیگر عواملی که موجب می‌شود تا انسان بخل ورزد، عدم باور شخص به مقدرات الهی است. اگر انسان بداند که خداوند «ذوالفضل العظیم» و بخشنده‌ای بزرگوار و صاحب نعمت‌های جهان‌شمول و گسترده و احسان بسیار برای بندگان است (حدید، آیه22) ممکن است از بخل دست بردارد، ولی آنچه بعد از آن مهم است، پذیرش این معنا است که بداند همین خداوند بخشنده که عالم و قادر و معطی است، هر چیزی که می‌دهد یا می‌گیرد براساس مقدراتی است. پس کسی که چنین باوری داشته باشد، به طور طبیعی همان‌طوری که نسبت به از دست‌داده‌هایش ناراحت نمی‌شود، وقتی چیزی به کسی می‌دهد می‌داند که براساس مقدرات الهی اگر خیری برای آن شخص در این چیز باشد به نوعی دوباره به او همان یا بهتر از آن می‌رسد تا او را به کمال ببرد. پس اگر چیزی را بخشید بر اساس مقدرات الهی اگر برایش خیر باشد به او باز می‌گردد و اگر بازنگشت بداند خیر در همان دادن و بخشیدن بود تا این‌گونه به کمالی دیگر برسد.

اگر خداوند فرمان می‌دهد که بخل نورزید و از داشته‌های خود به دیگری ببخشید، به این معنا است که خیر شما در همان بخشش است؛ زیرا صفت الهی بخشش و جود و عطا را در خود تجلی می‌بخشید. از سوی دیگر خداوند اگر می‌خواست خودش به دیگری می‌داد؛ زیرا خداوند غنی حمید است و با بخشش الهی چیزی از خزائن وی کم نمی‌شود، اما خداوند می‌خواهد انسان خدایی شود و صفات خداوندی را در خود تجلی بخشد. اگر انسان بخشش نکرد چیزی از خداوند کم نمی‌شود بلکه از خود شخص بخیل کم می‌شود.

خداوند پس از آیه 22 در آیات 23 و 24 سوره حدید توضیح می‌دهد که نگاه نادرست به خدا و هستی می‌تواند موجب خیال‌بافی تفاخرآمیز شده و صفت بخل را در انسان برانگیزاند و حتی دیگران را به بخل فرمان دهد.

کوته‌نظری بخیل

از ویژگی‌هایی که پیامبر(ص) برای بخیل برمی‌شمارد، کوته‌نظری و تنگ‌بینی است که موجب می‌شود تا انسان اهداف بلند را مدنظر قرار ندهد و همت بلند نداشته باشد. پیامبر(ص) در سفارشی به امام‌علی(ع) می‌فرماید: و لا تشاور البخیل فانه یقصر بک عن غایتک؛ با بخیل مشورت مکن، زیرا او تو را از هدفت بازمی‌دارد. (بحارالانوار، بیروت ج70، ص304، ح21)

بخیل؛ دور از خدا

با نگاهی به عوامل و علل بخل‌ورزی در انسان می‌توان دریافت که بخل با قساوت قلب و سنگدلی در ارتباط است؛ زیرا کسی که نسبت به خداوند و مالکیت او بدگمان است یا خداوند را بخشنده و قادر و معطی نمی‌داند، در حقیقت از مسیر حق و فطرت دور افتاده و قلب او دچار قساوت شده است که حقایق را نمی‌بیند و برنمی‌تابد.

از نظر آیات و روایات، بخیل به سبب همین قساوت قلب و سنگدلی، از خداوند دور است. رسول خدا(ص) در حدیثی می‌فرمایند: «البخیل بعید من الله، بعید من الناس، قریب من ‌النار، بخیل از خدا دور است، از مردم نیز دور است و به آتش دوزخ نزدیک است» (بحار الانوار، ج 73، ص 308)

بخیل، دور از رستگاری

در حدیثی از پیامبر اکرم(ص) نقل شده است که «آن حضرت در حال طواف خانه خدا بود، مردی را مشاهده کرد که از پرده خانه کعبه در آویخته و می‌گوید: خداوندا! به حرمت این خانه سوگندت می‌دهم که گناهان مرا ببخش.
رسول خدا خطاب به آن مرد فرمود: مگر گناه تو چیست؟ آن را توصیف کن.
عرض کرد: بزرگتر از آن است که بتوانم توصیف کنم.
حضرت فرمودند: وای بر تو! گناه تو بزرگتر است یا خشکی‌ها؟!
عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا دریاها؟!
عرض کرد: گناه من ای رسول خدا!
حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا آسمانها؟!
عرض کرد: گناه من.
باز حضرت فرمودند: گناه تو بزرگتر است یا عرش خدا؟!
عرض کرد: گناه من بزرگتر است ای رسول خدا!
حضرت فرمودند:‌ (بگو ببینم) گناه تو بزرگتر است یا خداوند؟!
عرض کرد: خدا بزرگتر و بالاتر و گرامی‌تر است.
حضرت فرمودند: وای بر تو، بگو ببینم چه گناهی کرده‌ای (که از آن به این بزرگی یاد می‌کنی)؟
عرض کرد: ای رسول خدا! من آدم ثروتمندی هستم، ولی هنگامی که نیازمندی به سراغم می‌آید، گویی شعله آتشی را در برابر من قرار داده‌اند آری! من از دیدن نیازمندان وحشت دارم و متنفرم.
پیامبر(ص) فرمودند: از من دورشو و مرا به آتش خود نسوزان. سوگند! به خدایی که مرا به هدایت و کرامت مبعوث کرده، اگر در میان رکن و مقام (گرامی‌ترین نقاط روی زمین در کنار خانه خدا) بایستی و دو هزار سال عبادت کنی و گریه کنی، به حدی که از چشمت نهر آب جاری شود و درختان را سیراب کند، سپس بمیری، در حالی که لئیم و بخیل هستی، خداوند تو را به صورت در آتش خواهد افکند، آیا نمی‌دانی که خداوند می‌گوید: «هرکس «بخل» کند، درباره خود «بخل» کرده و هرکس از «بخل» خویش در امان باشد، رستگار است.» (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

این حدیث نشان می‌دهد که «بخل» سرچشمه انواع گناهان و مفاسد می‌شود که انسان را تا این حد از خدا دور می‌سازد.

بخیل، ‌دور از بهشت پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: بعضی از شما می‌گویند: بخیل از ظالم معذورتر است، ولی چه ظلمی نزد خدا از بخل برتر است، خداوند به عزت و عظمت و جلال خود سوگند یاد کرده است که هرگز حریص و بخیل وارد بهشت نشود. (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

بخیل، دور از ایمان

پیامبر(ص) می‌فرمایند: الشح و الایمان لا یجتمعان فی قلب واحد، بخل و حرص با ایمان در یک قلب جمع نمی‌شود (آنجا که پای حرص و «بخل» در میان آید، ایمان از آنجا رخت برمی‌بندد.» (جامع السعادات، ج 2، ص 111)

بخل؛ از موجبات هلاکت آدمی

رسول خدا(ص) فرمود: سه چیز باعث هلاکت است، «بخلی» که انسان از آن اطلاعت کند و «هوای نفسی» که از تبعیت نماید و «خودپسندی» انسان نسبت به خویش» (جامع السعادات، ج 2، ص 110)

راه درمان بخل در قرآن

از آنجایی که خداوند در آیات قرآنی علل و عوامل بخل را موارد پیش گفته و مانند آن دانسته است، باید گفت راه درمان بخل همان علل و عوامل است؛ وقتی انسان عامل درد را شناخت می‌تواند با تغییر عامل، آن درد را درمان کند. البته درمان اموری که ملکه رفتاری و عادت انسان شده باشد و بدتر از آن جزو هویت شخص شده باشد، سخت‌تر و شاید ناشدنی باشد؛ از این رو خداوند در آیه 84 سوره اسراء شاکله و هویت شخص را عامل اصلی عمل‌های مثبت و منفی وی می‌داند.

خداوند در آیات قرآن راه‌های درمان و اجتناب از بخل‌ورزی را اموری چون 1. توجه به آگاهی خداوند بر کوچک‌ترین انفاق و پاداش عظیم الهی (نساء آیات 37 تا 40)؛ 2. توجه به غنای مطلق خدا (محمد، آیه 38)؛ 3. توجه به نقش مشیت خدا در توسعه و تضییق روزی انسانها (اسراء، آیات 29 و 30)؛ 4. درک صحیح انسان از خیر و شر خویش (آل‌عمران،‌ آیه 180)؛ 5. توجه انسان به بازگشت زیان بخل‌ورزی به خودش (محمد، آیه 38) و مانند آن دانسته است.

اگر انسان مومن بداند که بخل گناهی نابخشودنی و عظیم و امر ناپسند و نکوهیده در پیشگاه خداوند است (اسراء آیات 28 و 39؛ آل‌عمران، آیه 180؛ حدید،‌آیات 23 و 24) به خود اجازه نمی‌دهد در مسیری گام بردارد که عاقبت آن هلاکت و دوزخ و خشم الهی و دوری از خدا و بهشت رضوان الهی است.

همچنین باید به بخیلان آموخت که جایگاه انسان و خدا کجا و چگونه است و به آثار اجتناب از بخل توجه داده شود و بداند که ترک بخل موجب بندگی خدا (فرقان، آیات 63 و 67) تحسین و تشویق الهی (همان)، کسب تقوا و آثار آن (تغابن، آیه 16) و رسیدن به رستگاری و فلاح ابدی است. (حشر، آیه 9؛ تغابن، آیه 16) و این‌‌گونه است که می‌توان گامی برای درمان درد بخل برداشت.

البته توجه دادن به آثار مثبت بخشش و احسان نیز بسیار می‌تواند در درمان این‌گونه بیمارها و خصلت‌های ناپسند کمک کند. اگر انسان بداند با احسان می‌تواند به محبت خدا دست یابد و رستگار شود، این امر انگیزه‌ای برای رهایی از بخل خواهد بود.

هشدار دادن نسبت به عوارض و آثار بخل چون گرفتار شدن در سختی (لیل، آیات 8 و 10)، ملامت شدن (اسراء، آیه 29)، گرفتار شر و بدی شدن (آل‌عمران، آیه 180)، گرفتار عنوان کفران نعمت شدن (نساء، آیه 37)، گرفتار کینه شدن (محمد آیات 37 و 38)، ایجاد جنگ و مانع صلح در خانواده شدن (نساء، آیه 128)، گرفتار ناسازگاری در خانواده شدن (همان) و گرفتار نفاق شدن (توبه، آیات 76 و 77) می‌تواند اشخاص را از بخل دور سازد و به درمان آنان کمک کند.

به هر حال، راه درمان بخل آن است که از نظر عقاید و افکار و اندیشه‌ها، خود را درمان کند و بداند که خداوند مالک هستی، مالک انسان و دارایی‌هایی اوست و اگر چیزی می‌دهد به حکمت و مقدراتی است که به مصلحت شخص است و اگر هر چیزی را می‌گیرد این‌گونه است.

از دیگر راه‌های درمان بخل آن است که انسان خود را عادت دهد تا با دیگران هم غذا و هم سفره شود تا عادت به بخشش کند. امام رضا(ع) می‌فرماید: سخاوتمند، از غذای مردم می‌خورد، تا مردم هم از غذای او بخورند، اما بخیل از غذای مردم نمی‌خورد تا آنها نیز از غذای او نخورند. (عیون اخبار رضا ج 2، ص 12، ح 26 تحف العقول ص 446 - وسایل الشیعه ج 24، ص 270) پس اگر کسی خودش را با دیگران هم سفره سازد در بلندمدت خصیصه بخل را درمان می‌کند و خودش نیز اهل بخشش می‌شود.

انسان اگر بداند که اگر انفاق و احسان کند چند برابرش باز می‌گردد به این کار اقدام می‌کند؛ زیرا تجار این‌گونه به انگیزه سود تجارت می‌کنند و رنج سفر را به تن می‌خرند. اگر کسی به این ایمان آورد که اگر بخشش کند بیشتر و بهتر می‌یابد و سود بیشتری خواهد برد، به این کار اقدام می‌کند. اما کسی که نسبت به این امر بی‌ایمان و بی‌اعتقاد است به طور طبیعی چنین کاری نمی‌کند. بخیل چون سوءظن به خدا دارد و اعتقاد مثبتی ندارد، بخل می‌ورزد. پس باید گمان و اندیشه و باور خود با نسبت به خداوند تغییر دهد و بداند که خداوند بیشتر از آنچه می‌دهد به او خواهد داد.

امام‌باقر(ع) به بخیلان هشدار می‌دهد و می‌فرماید هرکس از خرج کردن مالی در راه خداپسندانه بخل ورزد، چند برابر آن را در راه غیرخداپسندانه هزینه خواهد کرد. (تحف‌العقول ص 293)

پس بخیل باید بداند که اگر بخل ورزد نه تنها مالش را حفظ نکرده بلکه پیشتر از آن را از دست خواهد داد بویژه اگر این مال را در راه  خدا و جهاد هزینه نکند؛ حالا چه جهاد نظامی باشد یا علمی و یا فرهنگی.

امام حسن(ع) درباره نگاه باطل بخیل می‌فرماید: بخل آن است که آدمی آنچه را بخشیده است، تلف و آنچه را نگه داشته شرف، بپندارد. (بحارالانوار، بیروت، ج 71، ص 417، ح 38) پس اگر این نگاه فرد تغییر یابد می‌تواند امید داشت که از بخل رها شده و به اهل احسان و بخشش و انفاق و صدقه تبدیل شود.

منبع: خبرگزاری اهل بیت (ع) ابنا
مطالب بیشتر


 نظرات شما



نام    
پست الكترونيكي:    
نظر:  
 
 
 
 
   
دریافت اطلاعات...
مقالات
دریافت اطلاعات...